
گر چه وصلت نفسی می ندهد دست مرا

گر چه وصلت نفسی می ندهد دست مرا
جز بیادت نزنم تا نفسی هست مرا
من چو وصل تو کسی را ندهم آسان دست
چون بدست آوری آسان مده از دست مرا
چون تو هشیار بدم، نرگس مخمورت کرد
از می عشق بیک جرعه چنین مست مرا
مردمم شیفته خوانند و از آن بی خبرند
که چنین شیفته سودای تو کردست مرا
گو نگهدار کنون جام نکونامی خویش
آنکه او سنگ ملامت زدو بشکست مرا
سیف فرغانی
جمعه ها بیاد شهید ادواردو آنیلی