اقا جان یا امام حسن…..
اقا جان یا امام حسن
و دست مادر و طفلش بـه دست یکدیگر
درست مـعـنی یک روح در دو تا پیکر
به سوی خانه روان توی کوچه ای خلوت
رسیــد فـاجـعه از روبرو ولی بدتر
نـگاه کـرد به جز طفل و مادری تنها
کـسی نـبـود، خـدا را نـدید بـالاسر
جـلـوتــر آمـد و دستـی پلید بالا رفت
چـه شـد که کودک او داد زد خدا مادر
مـیـان کـوچه و پـیـش نگاه فرزندش
همینکه سخت زمین خورد گفت یا حیدر
سـیـــاه شـد همه جا، راه خانه را گم کرد
صـدای غم زده ای گفت مادر از این وَر
رسیــد خـسته و خاکی به خانه، اما شاد
کـه تـوی کـوچـه نیفتاد چادرش از سر
اجرک الله یاصاحب الزمان