
یه روز سرد، با دستای

مثلا تصور کن
یه روز سرد، با دستای
یخ زده و چادر سفیدت،
توی صحن
مشغول زیارتنامه خوندن باشی
انقــدر هوا سرد باشه که
نفسهات مثل یه ابر سفید
جلوی صورتت بیان
اونوقت، با این هوا
میون دعا، یاد روزهایی بیفتی
که حسرت نفس کشیدن
توی حرم رو داشتی
اصلا فک کنی
کاش میشد این ابرای سفید نفَس رو
برای یادگاری، به خونه برد
کاش هوای این حرم رو
میشد به شهرمون رسوند
کاش راه حرم
از خونهی ما دور نبود
السلام علیک یا امام الرئوف