فصد خون غرب تهران
برزگران
خشکشویی
تصفیه آب
ابزار رویان>

انتخاب صفحه

فصد خون شمال تهران

UityCampaig خاطرات عمود۱۴

UityCampaig
خاطرات عمود۱۴

خاطرات عمود۱۴۶
روز دوم در عمود۱۴۶
نزدیکای ظهر بود و گرم؛ سخت مشغول کار بودیم که یه وقت فرمانده هممون رو به خط کرد آمدیم تو موکب،
از شدت گرما و خستگی روی صندلی روبروی پنکه نشستم صدای مداحی رو شنیدم که داشت می گفت
مارو اینجا امام عسکری صدا زده
مگه می شه پدر صدا کنه پسر نیاد
یهو قلبم ریخت اشک چشمم جاری شد با خودم گفتم یعنی کدوم این کوله ها که براش پشت کوله ای زدیم کوله آقام بوده و افسوس خوردم که منه روسیاه آقامو دیدم و نشناختم
که مداح خواند
می دونم که دلت ازم یکم مکدره
ولی آقا همیشه بخششت بزرگتره

درباره نویسنده

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − 2 =