
همراز با شقایق توی جوّ آن

همراز با شقایق
توی جوّ آن روز کردستان خندهرو بودن واقعا نوبر بود، مسئول باشی و با آن سر و ریش بور و آشفته هزار تا کار برعهدهات باشد و هزار جای کارت لنگ بزند و هزار جور حرف بهت بگویند و هر روز خبر شهادت یکی از بچه هایت را برایت بیاورند و چند بار در روز بخواهی نفراتت را از کمین ضدّ انقلاب در بیاوری و نخوابی و نقشه بکشی و سازماندهی بکنی و دست آخر هنوز بخندی، واقعا که هنر میخواهد، بعضی از بچه ها اوقات استراحت، جدول درست میکردند توی یکی از این جدول ها نوشته بود مردی که همیشه میخندد، جوابش یازده حرف بود، یکی با مداد توش نوشته بود محمد بروجردی، بقیه هم یاد گرفته بودند؛ از این جدول ها درست می کردند، مینوشتند توپ روحیه، مسیح کردستان، بابای بسیجی ها
کتاب یادگاران، جلد ۱۲ کتاب شهید محمد بروجردی