
UityStory خاطرات عمود۱۴۶

خاطرات عمود۱۴۶
گفتم منتقمین حسین(ع)، یاور مهدی(عج) باشید و نام امامتون رو بلند کنید
یه دختر جوون آمد جلو تا رو کولهای رو براش نصب کنم
بعد از نصب بغلش کردمو گفتم جوون دعای زیر قبه برای فرج آقا یادت نره
در حالی که چشمانش پر از اشک بود در گوشم گفت من یک ماهه توبه کردم، یعنی آقا قبولم میکنه
میشه دعا کنین قبولم کنه؟
گفتم قبولت کرده که اینجایی
مطمئن باش
یهکم صبر کن
از یکی از بچهها که نزدیکم بود خواستم یه پرچم بهم بده
وقتی پرچمو آورد، اونو دور گردن دختر تائب بستم و گفتم اینم نشونش
برق شادی با اشک چشماش تموم صورتش رو پوشونده بود
خدایا تو چقدر مهربونی